این وسط گرفتار یک سری خاله بازی های بچه گانه شدم.

هرچی می گم به کسی نگید، برعکس میشه.

ماجرای جواب منفی شنیدن این مورد آخر هم تو کل فامیل پیچیده.

حالا خاله کوچیکه اومده میگه این همه رفتید نشده، بیاید برید سراغ دختر فلانی، کلی هم شروع کرده تعریف کردن.

متاسفانه شناختش از اون بنده خدا در حدی نیست که بدونه ۸ سال از من بزرگتره.

اینم محبت های خاله کوچیکه به من که از ابتدای رایج شدن تلگرام تا همین پارسال، تقریبا هرشب باهاش چت می کردم.

و الان فقط یک تشکر اساسی براش فرستادم و بعد بلاکش کردم.

واسه من میخوان زن بگیرن، خودم از همه دیرتر خبر دار میشم. شنیده بودیم سنتی، نه دیگه تا این حد. ایندفعه می خوام دستشون رو بزارم تو حنا. وقتی خودشون رفتن جلو، بگم من نمیام. کلا از ازدواج منصرف شدم.

داستان

داستان امشب

های ,شدم ,هم ,تو ,کوچیکه ,یک ,خاله کوچیکه ,براش فرستادم ,فرستادم و ,و بعد ,اساسی براش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمایت از کالاهای ایرانی بیستمین فراخوان ملی پرسش مهر GENERALS MAPS مرجع فروش انواع فایل های علمی و آموزشی بلاگی برای سن فایل خاطرات لیدی باگی فروشگاه فایل نیمه سنگی بر لب دریا مرکز علوم و نجوم زنجان تغذیه طبیعی یا خام گیاه خواری